به گزارش پایگاه خبری افشاگری به نقل از گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، خبرگزاری تسنیم طی سلسلهیادداشتهایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان میپردازد. در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و حالا قسمت هفدهم آن پیش روی شماست.
در قسمتهای پیشین توضیح دادیم که ریشهیابی علل اجتماعی و تاریخی جنگ داخلی لبنان و فراز و فرودهای آن، از این منظر برای بحث ما (زندگی و زمانه شهید سیدحسن نصرالله) اهمیت دارد که بسترهای شکل͏گیری مقاومت اسلامی لبنان را بهتر درک کنیم. آیا مقاومت اسلامی لبنان یک پدیده خلقالساعه بود یا با انباشت تجارب ملت لبنان طی دهه͏های مختلف شکل گرفت؟
پیش͏تر توضیح داده͏ایم که جنگ داخلی لبنان را باید نقطه عطف زمانه «سیدحسن نصرالله» دانست که مسیر زندگی وی را تغییر داد. اولاً «حزبالله لبنان» و شمایل فعلی «مقاومت اسلامی لبنان» نتیجه مستقیم – و به تعبیری: فرزند – جنگ داخلی لبنان است؛ ثانیاً شخص سیدحسن نصرالله نیز زندگیاش در اثر این جنگ داخلی کاملاً دگرگون شد. در اثر این جنگ، خانوادهاش از بیروت به جنوب بازگشتند و نهایتاً سیدحسن راهی عراق شد تا با شهید «سیدعباس موسوی» آشنا شود و در مسیر جهاد و مقاومت قرار گیرد.
آواره شدن خانوادههای شهروندان غیرنظامی در خلال جنگ لبنان؛ اوج این آوارگی در شهر بیروت (اشرفیه) اتفاق افتاد که افراطیون مسیحی، مسلمانان را اخراج کردند.
جنگ داخلی لبنان، توطئهای خارجی به دستور آمریکا و اسرائیل و پیمانکاری احزاب راستگرای افراطی مارونی لبنان بود؛ اما باعث شد تا «مقاومت اسلامی لبنان» به میدانداری شیعیان شکل بگیرد. این جنگ به دو جهت تأثیر قابل توجهی در حیات شهید سیدحسن نصرالله داشت
از قسمت چهارم، به فصل دوم زندگی سید حسن نصرالله، یعنی «جنگ داخلی لبنان» وارد شدیم و طی 5 قسمت، به «ریشههای شکلگیری این جنگ» پرداختیم. از قسمت نهم از نظر تاریخی وارد مقطع جنگ داخلی لبنان شدیم و ماجرای «فاجعه عین الرمانة» را به عنوان مبدأ شروع جنگ داخلی تشریح کردیم. طی قسمتهای دهم تا شانزدهم به نقش کشورهای خارجی و به ویژه رژیم صهیونیستی و ایالات متحده پرداختیم. در قسمت پانزدهم به صورت عمومی نشان دادیم که وابستگی به خارج در فضای سیاسی لبنان امری جا افتاده و عادی بود. در قسمت پیشین، پازل اسرائیل و مزدوری «کمیل شمعون» و «پییر الجمیل» را شرح داده و در این قسمت نشان میدهیم مزدوران و همپیمانان رژیم صهیونیستی، به دنبال جلب حمایت کشورهای عربی رفتند تا با پول و سلاح آنان به جنگ با مقاومت فلسطینی بروند!
جنگ داخلی لبنان و چالش «فشار کشورهای عربی»
پیشتر در قسمت سیزدهم – با عنوان «تشییع جنازه جنجالی؛ مقدمه جنگ داخلی» - این نکته را شرح دادیم که در روز 5 می 1973 (15 اردیبهشت 1352) ارتش لبنان با کمک تانک و نیروی هوایی به اردوگاههای آوارگان فلسطینی حمله کرد. بلافاصله دولتهای سوریه و مصر به لبنان هشدار دادند و «عبدالحلیم خدام»، وزیر خارجه وقت دمشق به بیروت رفت. این اقدامات باعث شد تا ارتش لبنان عملیات خود را متوقف سازد و فراتر از آن، سران جناح راست – با فشار آمریکا - به این جمعبندی برسند که برای مقابله با گروههای فلسطینی، به جای ارتش بر روی «گروههای شبهنظامی راست افراطی (مارونی)» حساب کنند.
از ماجرای فوق میتوان اینگونه نتیجه گرفت که موضع کشورهای عربی برای ممانعت از حمله به گروههای فلسطینی حائز اهمیت است. در همین راستا، «پییر الجمیل» زمانی که حمله به فلسطینیها را در دستور کار قرار داد، ترجیح داد ابتدا با دولتهای عربی وارد گفتگو شده و بعد از رایزنی با آنها اقدام میدانی (حمله به اردوگاههای فلسطینی) را کلید بزند. هدف از رایزنی با دولتهای عربی، «کاهش حساسیت (مخالفت) احتمالی آنان» و در صورت امکان «جلب حمایت مالی» بود. در این میان، «جلب حمایت مالی» از اهمیت بالایی برخوردار بود؛ زیرا گروههای افراطی نباید دریافت کمک از اسرائیل و حتی آمریکا را افشا میکردند و جلب حمایت مالی از کشورهای عربی، پوشش خوبی برای پنهانسازی این کمکها محسوب میشد.
کودکان فلسطینی در حال بازی بر روی ویرانههای اردوگاه آوارگان در سپتامبر 1970
بعد از «سپتامبر سیاه»، ارتش اردن اولویت خود را مبارزه با گروههای مبارز فلسطینی قرار داد
در این میان، تغییر نسبی مواضع کشورهای عربی هم فرصت خوبی در اختیار این افراطیون قرار میداد. در آن زمان، اردن آشکارا با سازمان آزادیبخش فلسطین وارد جنگ شده بود و حتی در لبنان هم دست به عملیاتهای تحریککننده میزد تا شعلههای جنگ علیه فلسطینیها در لبنان را شعلهور سازد. از سوی دیگر مصر به سمت عادیسازی روابط با اسرائیل میرفت و حمایت از سازمان آزادیبخش را تقریباً قطع کرده بود! رقابتهای داخلی میان سازمان آزادیبخش، سوریه و عربستان سعودی نیز شکافهایی را ایجاد کرده بود که پییر الجمیل میخواست از آنها بهرهبرداری کند.
سفرهای دورهای پییر الجمیل به کشورهای عربی
در روز 26 سپتامبر 1973 (4 مهرماه 1352) پییر الجمیل به دمشق رفت و پشت دربهای بسته به رایزنی با «حافظ الاسد» رئیسجمهور سوریه پرداخت. ساعتی بعد، «عبدالحلیم خدام» و تعدادی از سران حزب بعث (سوریه) نیز وارد جلسه شدند. در مورد محتوای جلسه دو نفره نقل قولی وجود ندارد؛ اما پییر الجمیل در جلسه جمعی با حضور وزیر خارجه و... خطاب به رئیس جمهور سوریه گفته بود: «من با آن گروه مقاومت که سرزمین را آزاد میکند، همراه هستم. اما اگر کسی در حوزه سیاست بخواهد به اسم مقاومت به امتیازخواهی یا قدرتطلبی بپردازد، با آن مخالفت میکنم.» در آن زمان، این اظهارات چنین تفسیر شد که پییر الجمیل از سوریه میخواهد علیه «کمال جنبلاط» و احزاب چپگرای لبنانی وارد عمل شود و در مقابل حاضر است اطمینان خاطر بدهد که با گروههای فلسطینی کاری نخواهد داشت!! شاید این موضعگیری به این جهت صورت گرفت تا حساسیت احتمالی دستگاه امنیتی سوریه نسبت به فعالیتهای شاخه نظامی حزب کتائب را کاهش دهد.
پییر الجمیل در دیدار با حافظ اسد
رهبر حزب کتائب در سال 1974 بر تحرکات دیپلماتیک خود افزود. او در اول فوریه (12 بهمن 1352) به قاهره رفت و در ابتدا جلسهای با حزب حاکم (الاتحاد الاشتراکی) داشت و سپس با انور سادات رئیس جمهور وقت مصر گفتگو کرد. نکته محوری دیدار وی با حزب حاکم، «ضرورت واقعبینی در برابر چالشها» بود و مشخصاً نوع رویکرد کشورهای عربی در مواجهه با اسرائیل را غیرواقعبینانه خواند. او همچنین «اولویت داشتن منافع ملی به منافع قومی (عربی)» را مورد تأکید قرار داد. جمیل در دیدار با انور سادات، ضمن تأیید تحلیل رئیس جمهور وقت مصر از اوضاع لبنان و منطقه، تأکید کرد که حزب کتائب در دوره جدید خود، دست دوستی به سمت مصر و کشورهای عربی دراز میکند! نتیجه این سفر، دریافت کمکهای مالی و بازگشت وی با یک هواپیمای شخصی مصری بود!
دو ماه بعد، در روز اول آوریل (12 فروردین 1353) پییر الجمیل به عربستان سعودی رفت. این سفر توسط یک هواپیمای اختصاصی عربستانی صورت گرفت و مستقیماً به فرودگاه نظامی «خمیس مشیط» (مرکز منطقه «عسیر») رفت و مورد استقبال «شاهزاده خالد الفیصل» امیر منطقه عسیر و فرزند ملک فیصل، پادشاه وقت قرار گرفت. در آن زمان فرودگاه نظامی خمیس مشیط، یکی از بزرگترین و مهمترین پایگاههای نظامی ارتش عربستان سعودی به شمار میرفت. او روز بعد، به جده رفت و از دانشکده نیروی هوایی، تأسیسات نظامی و موشکی بازدید کرد. این سفر، ماهیتی کاملاً نظامی داشت و بدون تردید با پشتوانه ایالات متحده صورت گرفت. در جریان بازدید وی از تأسیسات موشکی در جده، مستشاران آمریکایی نیز حضور داشتند.
ملک حسین (پادشاه اردن) در کنار کمیل شمعون (رئیس جمهور لبنان)
یک ماه بعد، پییر الجمیل به اردن رفت. این سفر به دعوت «ارتش اردن» صورت گرفت و پییر الجمیل از ابتدا با یک هواپیمای اختصاصی ارتش اردن به امان رفت و در آنجا با سران ارتش و وزارت دفاع اردن دیدار کرد. نکته جالبی در این سفر وجود دارد. در بازدید از دانشگاه افسری ارتش اردن، گفته میشود که نهتنها سربازان اردنی، بلکه نیروهای ارتش دیگر کشورهای عربی نیز در این پایگاه دوره میبینند. بلافاصله پییر الجمیل از فرمانده پایگاه میپرسد: «فقط نیروهای رسمی ارتش [کشورهای عربی] را آموزش میدهید؟» و این فرمانده در پاسخ میگوید: «طبق دستورات پادشاه بزرگمان، ما باید همه خواستههای شما را اجابت کنیم و حتی نیازی نیست که به ایشان ارجاع دهیم!» در نتیجه همان جا مقرر میشود که پییر الجمیل نیروهای تحت امر خود را برای دورههای آموزشی پیشرفته به اردن بفرستد! او بعد از این بازدید، در دیدار با ملک حسین، پادشاه وقت اردن، صراحتاً از ضرورت تشکیل «گروههای مسلح مقاومت لبنانی در برابر فدائیان فلسطین» سخن میگوید و پادشاه اردن نیز مواضع وی را تأیید میکند. بعدها، کمیل شمعون نیز با افتخار اعلام کرد: «نیروهای کتائب و نمور (شاخه نظامی حزب الاحرار تابع شمعون) در اردن آموزش میبینند.»
عکس یادگاری حضور پییر الجمیل در دفتر یهودیان بیروت
ارتباط قدیمی پییر الجمیل با یهودیان از زمان اقامت در حیفا و در ادامه حمایت وی از یهودیان بیروت، زمینهساز جلب اعتماد صهیونیستها و دریافت کمکهای گسترده از تلآویو شد
در این سفرها، پییر الجمیل موفق شد بین 200 تا 400 میلیون دلار کمک مالی دریافت کند. علاوه بر آن مبلغ زیادی نیز از طریق سازمان جاسوسی آمریکا و رژیم صهیونیستی به دست آنها میرسید که در منابع رسمی حزب کتائب با عنوان «کمک مالی لبنانیهای خارج از کشور» درج میشود و رقم آن حدود 200 میلیون دلار است. به اینها باید برخی توافقات – و به ازای آن دریافت کمکهای بزرگ - را اضافه کرد. همچنین باید توجه کرد که کمکهای تسلیحاتی مستقیم ایالات متحده، رژیم صهیونیستی و ارتش لبنان، مقوله مجزایی است و ما در اینجا صرفاً در مورد «کمکهای مالی» صحبت کردیم.
داستان سیدحسن نصرالله-16| افشای هویت دو جاسوس اسرائیلداستان سیدحسن نصرالله-15|استقلال لبنان؛ رویایی بر باد رفته
جمعبندی
دولتهای عربی در نیمه نخست دهه 1970از طرح اسرائیل برای ایجاد جنگ داخلی در لبنان با هدف اشغال بیروت اطلاعی نداشتند و ماجرا را در حد «خطر رشد افراطیگری در لبنان» میدیدند. اما در سوی مقابل، «پییر الجمیل» به عنوان متحد اسرائیل، به خوبی از ضعف تحلیلی دولتهای عربی استفاده کرد تا طرح مد نظر خود را پیش ببرد. به این ترتیب، عملا کشورهای عربی در راستای منافع اسرائیل، اولویت را به مبارزه با گروههای فلسطینی اختصاص دادند و جاده صاف کن مسیر تجاوز رژیم صهیونیستی به لبنان شدند.
کمال جنبلاط در جمع شبهنظامیان تحت فرمان خود
ادبیات و مواضع تند کمال جنبلاط - و دیگر رهبران جناح چپ لبنان – علیه دولتهای عربی باعث شد تا مقامات کشورهای اردن، مصر، عربستان سعودی و سوریه از تقویت رقبای آنان (جناح راست افراطی) در فضای داخلی لبنان حمایت کنند
در این میان علاوه بر ضعف تحلیلی، دو عامل دیگر نیز در این اشتباهات محاسباتی دولتهای عربی مؤثر بود: «درگیری سازمان آزادیبخش فلسطین با ارتش اردن» و «ادبیات رادیکال جریانهای چپ علیه دولتهای وقت عربی». این دو عامل موجب نگرانی جدی حکومتهای عربی – به ویژه اردن، مصر، عربستان سعودی و سوریه – شده بود. همین دو مورد را میتوان عوامل مهمی در شکلگیری ذهنیت نخبگان مقاومت اسلامی لبنان و به ویژه سیدحسن نصرالله دانست.