به گزارش پایگاه خبری افشاگری، سومین شماره گاهنامه «من و کتاب» توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد. گاهنامه «من و کتاب» فعالیت خود را از ابتدای مهر 1401 شروع کرده است و تلاش دارد که محتوایی با محوریت ادبیات پایداری و مقاومت در اختیار مخاطبان، اهالی فرهنگ و علاقمندان به کتاب قرار دهد.
در سومین شماره این گاهنامه که همزمان با سالروز شهادت حاج احمد کاظمی تولید شده است، علاوهبر موضوعات ادبیات پایداری به موضوعات متنوع دیگری از جمله، احمد به روایت قاسم، کاغذ ایرانی، تأملاتی درباره تقریظهای رهبر انقلاب بر کتابهای دفاع مقدس بهقلم علیرضا مختارپور، درنگی بر جایگاه فرم در ادبیات پایداری ایران بهقلم محمد قاسمیپور، جایگاه محتوا و مفاهیم کلی کتابهای کودک در سالهای اخیر بهقلم منصوره مصطفیزاده، نقش مادران شهدا در تربیت شهدا بهقلم مادر شهید مدافع حرم محمود رادمهر، زندگی جهادی عماد مغنیه بهقلم وحید خضاب، مکتب سلیمانی، گفتوگو با علیرضا دبیر، گفتوگو با حسین سعیدی مدیر انتشارات بهنشر، گفتوگو با علیرضا محبی در قامت یک کتابفروش، گفتوگو با نویسندگان و آثارشان، معرفی کتاب و تازههای نشر، نویسنده ماه و… را مشاهده خواهید کرد.
از حمیدیه تا سوریه؛ حاج قاسم به روایت رفیق 40 ساله
در بخشی از این گاهنامه با عنوان حاج احمد به روایت حاج قاسم میخوانیم:
آشنایی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و سردار شهید حاج احمد کاظمی به دوران جنگ بر می گردد آن آشنایی ساده به رفاقتی عجیب و البته کم نظیر تبدیل شد. آنچه در زیر می خوانید صحبت های شهید سلیمانی پس از شهادت شهید کاظمی در بنیاد روایت فتح است که بیانگر رابطه عمیق آن دو با هم است:
ما با احمد خیلی رفیق بودیم. من نمیدانم احمد مرا بیشتر دوست داشت یا من بیشتر احمد را دوست داشتم. همیشه در ذهنم این بود که ای کاش میشد طوری به احمد ثابت کنم که چقدر دوستش دارم فکر میکردم بهترین چیزی که میتواند ثابت کند این است که مثلاً یک کلیه به احمد بدهم ازهر چیزی که دو تا دارم یکی را به احمد بدهم. وقتی احمد در جمع ما بود، تداعی همه زندگی مان را میکردیم هر چیزی که در زندگی به آن خوش بودیم در احمد میدیدیم چهره باکری را در احمد میدیدیم. خرازی را میدیدیم. زین الدین را در احمد می دیدیم همت را در احمد میدیدیم. خیلی از شهدا را به صورت خلاصه در احمد می دیدیم.
ماجرای موقوفنامه شهید حاج قاسم سلیمانی چه بود؟
احمد با رفتن خودش همه ما را آتش زد
وقتی کسی که یادگار همه یادگاری هایت است. یادگار همه دلبستگیها و بهترین دوران عمرت است وقتی او را از دست میدهی این از دست دادن یک از دست دادن معمولی نیست احمد برای ما این طوری بود. واقعاً الان احساس میکنم احمد با رفتن خودش همه ما را آتش زد. چون تأثیر احمد بر همه ما فوق العاده بود. حتی بزرگان ما مثل آقا رحیم و آقا محسن اینها هم این طوری بودند. یعنی جمعی که احمد در آن بود. صفای دیگری داشت. مجلسی که احمد توی آن بود رونق دیگری داشت. لذا طبیعی است رفتن احمد، یک رفتن طبیعی برای ما نبود این یکی دوم اینکه مدت ها از زمان جنگ گذشته بود. دلخوشی ما به هم بود. یعنی نه پشتوانه خاصی برای هم باشیم قوت قلب معنوی برای هم بودیم در بیان کردن موضوعات و نصیحت کردن به هم رودربایستی نداشتیم و همین طور سطوح مختلف دیگر و احمد در این مسئله نقش اساسی داشت. وقتی جلسه ای که با بچه های جنگ میگرفتیم اولین موضوعی که به همه تذکر می داد. این بود که این جلسه برای خداست و بعد پیرامون این موضوع حرف میزد. لذا نقش احمد برای ما نقش برجسته ای بود. یادگار همه ارزش های ما بود. رفتنش برای همه ما سنگین بود فراموش نشدنی است. به نظرم طوفان جدیدی در سپاه به وجود آورد. احساس کردم شاید با شهادت احمد رادیو و تلویزیون میترسید که مردم غمگین شوند و یا قصه ای مردم را فرابگیرد. شاید هم درست باشد. برای همین خیلی ادامه نداد...
گاهنامه «من و کتاب» با شعار «دریچه گفتوگوی ناشران و مخاطبان» آغاز به کار کرده است و علاقهمندان میتوانند آن را از طریق سایت رسمی http://manvaketab.info/ (لینک مستقیم: https://b2n.ir/k73148 ) بهصورت رایگان دریافت نمایند.