به گزارش پایگاه خبری افشاگری، سه سال پیش در چنین روزهایی در حالی که مردم سراسر جهان سال نو را جشن میگرفتند و برای صلح و آرامش در جهان دعا میکردند، خبر جنایتی بزرگ منطقه غرب آسیا و کل جهان را تکان داد، جنایتی که آنقدر بزرگ و شرم آور بود که خود عاملان جنایت با شنیدن خبر آن، نفسشان حبس شد. عاملان شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و سردار شهید حاج ابومهدی المهندس و یارانشان بر این باور بودند که با حذف فیزیکی این دو سردار بزرگ، میتوان رویکرد آنها را نیز سرکوب کرد، اما آنها از واقعیتی که حضرت آیت الله سید علی خامنه ای فرمانده معظم کل قوا فرمودند، غافل بودند. حضرت الله خامنه ای فرمودند: «شهید سلیمانی برای دشمنان از سردار سلیمانی خطرناکتر است.»
در همین راستا خبرنگار مهر با دکتر «سید علی الیاسری» دبیرکل «گردان های سرایا الخراسانی»، گفت وگویی مطبوعاتی انجام داده است که خلاصهای از مهمترین بخشهای این گفت و گو را در ادامه میخوانید:
در ابتدا این ضایعه را به صاحب عصر و الزمان، رهبر امت اسلامی، به خانوادههای معظم شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید حاج ابومهدی المهندس و همچنین به ملت عراق و ایران و مقاومت اسلامی در سرتاسر جهان اسلام تسلیت عرض میکنم.
دو شهید بزرگوار رضوان الله تعالی علیهم، زندگی خود را برای دفاع از عقیده نذر کرده بودند. حاج قاسم سلیمانی مثال بارزی از یاران امام علی (ع) بود، در چهره او میتوان تصویر مقداد، عمار و سلمان فارسی را دید و این امر به رشادتها، فداکاریها و ولایت مداری وی در راه امت اسلام و آزاد سازی مناطق اسلامی از چنگ داعش، آمریکا و رژیم صهیونیستی برمی گردد.
حاج قاسم توانست در مدت زمان اندکی، سپاهی از برادران مسیحی تأسیس کند، سپاهی که به نام «سپاه بابلیون» معروف شد. فرمانده این سپاه مسیحی گفت که حاج قاسم نسبت به رزمندگان مسیحی بسیار مهربان بود و همین محبت و انسانیت وی باعث شد که رزمندگان مسیحی عاشق وی شوند.
در مورد حضور ایشان در مناطق مختلف عراق و سوریه در بیش از یک نبرد با ایشان همراه بودم و تحت فرماندهی این شهید قرار داشتم. شروع خدمت من در کنار ایشان در تیپ هفدهم ارتش عراق در منطقه «بلد» بود. او به همراه شهید ابومهدی و سایر فرماندهان برای آزادسازی منطقه بلد و حومه آن آمده بودند. این مناطق محل سکونت برادران اهل سنت است. دستورات ایشان نمایانگر حسن معاشرت و لزوم حفظ حیثیت ساکنان این مناطق و آزادسازی آنها از دست داعش بود. او چنین توصیه کرد: «باید نسبت به ساکنان این مناطق حسن ظن داشته باشید و در شناسایی افرادی که در ریختن خون این مردم دست دارند، دقیق باشید.»
حاج قاسم توانست در مدت زمان اندکی، سپاهی از برادران مسیحی تأسیس کند، سپاهی که به نام «سپاه بابلیون» معروف شد. فرمانده این سپاه مسیحی گفت که حاج قاسم نسبت به رزمندگان مسیحی بسیار مهربان بود و همین محبت و انسانیت وی باعث شد که رزمندگان مسیحی عاشق وی شوند.
شهید سلیمانی معمولاً قبل از اینکه از رزمندگان سوال کند، از سلامت ساکنان مناطق آزاد شده سوال میکرد و نگران امنیت، سلامت و رسیدن تدارکات لجستیکی به آنها بود. برادران نزدیک به او موظف بودند که نیازهای مردم مناطق تازه آزاد شده را برطرف کنند، از بیماران آنها مراقبت کنند و آنها را از مناطق خطرناک به مناطق امن منتقل کنند، کرامتشان را در حین حمل و نقل حفظ نمایند و تمام وسایل زندگی مناسب را برای آنها فراهم کنند.برخورد حاج قاسم با مناطق آزاد شده به ویژه مناطق چندمذهبی این گونه بود.
علاقه حاج قاسم به برادران اهل سنت با دیگر حاضران متفاوت بود تا این احساس را به آنها بدهد که آنهایی که برای نجات آنها از دست داعش آمده اند، برادران شیعه هستند و به همین دلیل به حفظ و حراست از اهل سنت و امنیت روستاهای آنها در منطقه بلد مانند «یثرب، مدینه، سید غریب، الجیسات، العویسات و الرفیعات» تا شهر «سامرا» بسیار علاقمند بود. در واقع مردم اهل سنت عراق، در محضر حاج قاسم امنیت و حمایت را پیدا کرده بودند.
سپس حاج قاسم به سمت مناطق حومی «آمرلی» رفت تا آنها از چنگ داعش آزاد کند. در این مناطق نیز رفتار و منش وی مثل گذشته بود. او با مجاهدان و رزمندگان روی خاک همنشین میشد، سلامت آنها را جویا میشد و تمام وقت خود را با آنها سپری میکرد.در طول شبانه روز کمتر از دو ساعت استراحت میکرد و مابقی وقت خود را در عملیات شناسایی و بازدید از مناطق آزاد شده صرف میکرد. نحوه برخورد وی با مجاهدان با سایر فرماندهان متمایز بود، بسیار خوش برخورد و با همه شوخ طبع بود و البته «اشدا علی الاعداء» بود.
در منطقه «جلولاء» مجروح شدم و چهار ساعت بعد خبر به حاج قاسم رسید. به دلیل جنگ انتقال من به بیمارستان ممکن نبود و پزشکان گفتند که باید بدون بیهوشی من را عمل کنند. در این اثنا حاج قاسم آمد، دست خود را روی پیشانی من گذاشت و گفت آقای یاسری به بیهوشی نیازی ندارند. با این حرکت وی چنان قدرتمند شدم که توانستم عمل جراحی را بدون بیهوشی پشت سر بگذارم.
حاج قاسم مرد عجیبی بود، با مجاهدان همدردی میکرد، با تبسمی خاص، رزمندگان و فرماندهان را نصیحت میکرد و نصایح او مؤثر بود. از نماز سر وقت خیلی مراقبت میکرد و همیشه میپرسید، وقت نماز نرسیده؟ نماز اول وقت برایش خیلی باارزش بود و اهمیتی نمیداد که منطقه اقامه نماز خطرناک باشد یا امن.
شهید سلیمانی در یکی از سخنرانی هایشان به ما گفت که «قبل از فتوای آیت الله سیستانی، سه شبانه روز پیش ایشان بودم و در آن روزها پیروزی برای من آشکار شد». در واقع قبل از اینکه حضرت آیت الله سیستاتی فتوای جهاد را صادر کنند، حاج قاسم سه شبانه روز در محضر وی بود.
هر لحظه ممکن بود حاج قاسم و حاج ابومهدی شهید شوند، زیرا پشت جبهه نبودند، بلکه همیشه در خط مقدم آن بودند، لذا شهید شدن آنها در جبهه برای ما دور از انتظار نبود. اما بعد از اتمام نبردها و پیروزی علیه داعش، انتظار نداشتیم که آنها به شهادت برسند.
دشمن فقط این دو شهید بزرگوار را مورد هدف قرار نداد، بلکه کرامت و سیادت تمام عراق را مورد هدف قرار داد. خبر شهادت حاج قاسم و ابومهدی برای همه رزمندگان بسیار سخت و تکان دهنده بود، آن قدر سخت بود که نمیتوانم از طریق کلمات آن را بیان کنم. این دو شهید زندگی خود را وقف تأسیس مقاومت در برابر آمریکا، رژیم صهیونیستی و عوامل آنها کردند و البته شهادت آنها همچون هدیه الهی است که ما و نسلهای آینده از آن بهره مند میشویم.
در واقع شهادت این دو بزرگوار عزم جنبشهای مقاومت برای نجات مردم مظلوم چه در عراق، چه در بحرین، سوریه، یمن و لبنان و هر مکان دیگر را مضاعف کرد.
رزمندگان مقاومت بعد از شهادت حاج قاسم و حاج ابومهدی، متحدتر شدند و پی بردند که وظیفه آنها مقاومت است و این ممکن است در عراق اتفاق بیفتد یا در سوریه، فلسطین، بحرین یا لبنان.