به گزارش پایگاه خبری افشاگری، دو سه قرنی میشود که جهان اسلام با بروز و ظهور متناوب گروههای سلفی – تکفیری مواجه شده است. گروههایی که معتقد به بازگشت به اسلام راستین و آموزههای اصیل قرآن و سنت پیامبر و سلف صالح است. روش آنها در تفسیر قرآن و حدیث بیشتر بر ظواهر متن استوار است، چرا که هرگونه علومی را که از قرن سوم به بعد در راستای معرفتشناسی دینی به کار گرفته شد، مردود میدانند.
این گروهها را با گروههای سلفی که معتقد به بازگشت به امت واحده پیامبر اسلام (سیدجمالالدین اسدآبادی و پیروانش) نباید اشتباه گرفت، چرا که معتقدان به بازگشت به امت واحده اهل گفتوگو برای اتحاد بودند، اما سلفیهای تکفیری هرگونه عقایدی مخالف باورهای خود را تحمل نمیکنند. بعضاً حتی این گروهها در مخالفت و تکفیر میان «خود» و «دیگری» هم تفاوتی قائل نشده و به مخالفت با همفکران خود میپردازند و دست به انشعاب از گروه مادر میزنند. به همین دلیل نیز مدام در حال تکثیر و بازتولید خود هستند.
بر اساس همین ویژگی بود که گروهی رادیکال و خونریز به رهبری ابوبکر بغدادی از «جماعت توحید و جهاد» به رهبری ابومصعب زرقاوی جدا شد. آنها با تصرف رقه در سوریه و بعدها تصرف چند شهر عراق خود را دولت اسلامی عراق و شام (داعش) نامیدند. آنها از برخی جهات از دیگر گروههای سلفی – تکفیری تفاوت دارند که یکی از آنها مسئله پروپاگانداست که در کنار خشونت بی حد و حصرشان قرار میگرفت. خوانش آنها از قرآن و سنت مانند دیگر گروهها بود.
از ابتدای مبارزه جریان مقاومت اسلامی با داعش که حجم عمدهای از نیروهایش را از مسلمانان زاده غرب تشکیل میداد، به دلایلی چهره واقعی این گروه بنیادگرای خشن در رسانههای ایران پنهان شد و صرفاً نور شمعی بر بخشهایی از آن تابیده میشد. این باعث شد تا همان نور شمع نیز اگزجره شده و مسائل مضحک و دروغینی چون جهاد نکاح میان ایرانیان رواج پیدا کند. اما اکنون درباره داعش مقالات و کتابهای خوبی تالیف و ترجمه شده و تاریخ شفاهی مبارزان نیز در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.
اما یک مسئله مهم را نباید از یاد برد. مسئلهای که نیاز به تحلیلهای زیادی دارد. شمار زنانی که به داعش پیوستند چشمگیر بود. برخی اعتقاد داشتند که داعش بر خلاف گروههای دیگر در تلاش بود تا جامعهای ریشهدار ایجاد کند. به همین دلیل تبلیغات آنها بر جذب مسلمانان جهان از اروپا و آمریکا گرفته تا آسیای مرکزی استوار شده بود. پس نیاز بود تا این جذب با خانوادهها باشد یا اینکه اگر مردان جذب شدند در مرزهای دولت مثلاً اسلامی برای آنها خانواده تشکیل شود. داعش میخواست که زنان هم به دولت آنها بپیوندند. در تبلیغات آنها (که از طریق کلیپهای خوشساخت به تمامی زبانها پخش میشد) مدام این نکته را مطرح میکردند که مسلمانان از زندگی امن اما خالی از معنایشان در غرب دست برداشته و به سرزمینهای تحت حکومت خلیفه بیایند.
دختران مسلمان و حتی غیرمسلمان برای اینکه از طریق ازدواج با سربازان داعش به مقام و مرتبهای دست پیدا کنند به این گروه میپیوستند. تعداد زیادی از دختران در کشورهای مهم غربی از جمله انگلستان، فرانسه و آلمان بودند. این میان اما مشکلاتی برای آنها بوجود میآمد. امید به زندگی و عمر یک سرباز داعش نهایتاً چند ماه بود و زن او باید بعد دوباره ازدواج میکرد. بنابراین مدت کوتاهی پس از ازدواج سوگواری زن شروع میشد و پس از سوگواری کوتاه باید دوباره همسری برای خود مییافت. اگر زن از شوهر کشته شد خود باردار بود مدت سوگواری کمی بیشتر طول میکشید، اما در ازدواج مجدد هیچ تردیدی از سوی سران داعش وجود نداشت و این پروسه «عشق و عزا» در زمانهای کوتاه مدت، تکرار میشد. زنها پس از کشته شدن همسرانشان باید به بیوهخانهها رفته و برای ازدواج مجدد صبر میکردند و بهترین همسر برای آنها دوست نزدیک و یا همرزم همسر قبلیشان بود.
در این پروسه مهم این بود که زنها باید نقشی را در آرمانشهر ادعایی داعش ایفا میکردند. داعش البته رویکردی متفاوت را نسبت به دیگر گروههای سلفی داشت. آنها به زنان غربی که به خدمت میگرفتند اجازه میدادند که از مظاهر مدرنیته مثلاً از تلفن همراه و شبکههای اجتماعی استفاده کنند. یکی از تحلیلگران دانشگاه آکسفورد اعتقاد داشت که دادن نقش محوری به زنان در شبکههای اجتماعی استراتژی مهمی بود که داعش به کار میبرد. بسیاری از زنان داعش پس از فروپاشی خلافت ادعایی آنها کماکان بر ایدئولوژی داعش باقی ماندند و در اردوگاههایی که برای آنها در شهرهای مختلف تشکیل شده بود رفتار و کنشهایی خشن نشان میدادند. سوال مهم این است که استراتژی داعش برای جذب زنان بویژه زنان غربی چه بود که آنها گروه گروه به این نیروی خشن میپیوستند حتی پس از دیدن رفتار و مواجهه آنها با زنان اسیر گرفته شده (که از جمود آنها بر ظواهر قرآن و حدیث به دست میآمد) نیز حاضر به جدایی از اندیشه داعش نشدند. درباره این مسئله کمتر پژوهش شده و منابع چندانی در دست نیست.
زنان پس از ورود به مرزهای داعش، اوراق خود را میسوزاندند. برخی در تلفنهایشان تصویری از اوراق هویتی خود داشتند و برخی دیگر هم کارت هویتی داعشی را داشتند. تعدادی از زنها هم اوراق هویتی خود را نگه داشته و از دست داعش فرار کرده و به کمپهای کردستان عراق رفته بودند آزاده معاونی نویسنده و روزنامهنگار ایرانی – آمریکایی است که در رسانههای مختلفی چون لسآنجلس تایمز، نیویورک تایمز و… کار کرده است. او تحلیلگر مسائل خاورمیانه است و با توجه به تسلط کاملش به زبان عربی ضمن پوشش خبری رخدادهایی چون جنگ عراق و… مستمرا مقالاتی را درباره تحولات خاورمیانه نوشته و منتشر کرده است. او پس از سقوط داعش به سراغ برخی از زنان داعشی رفت و گفتوگوهایی با آنها داشت که حاصلش کتابی شد با عنوان «مهمانسرای بیوههای جوان». این کتاب حاصل گفتوگوهای معاونی با ۱۳ زن بازداشت شده داعشی است. او مواجههای مستقیم با شرایط زیست این زنان داشت.
کتاب در زبان اصلی خود در انگلستان منتشر شد. به تازگی نشر تاریخ ایران، ترجمه متن کامل کتاب این کتاب را به قلم محبوبه حسین زاده، در شمارگان هزار نسخه، ۴۲۳ صفحه و بهای ۹۵ هزار تومان منتشر کرد. کتاب پنج بخش و یک موخره دارد. عناوین سرفصلهای بخشهای پنجگانه کتاب از این قرار است: «میراث خارها»، «دختران ناپدید شده»، «ختم کلام»، «شهروندان خانه اسلام» و «عشق، عزا، تکرار». به مناسبت انتشار این ترجمه گفتوگویی با معاونی داشتهایم که در ادامه آن را مطالعه خواهید کرد:
*میدانیم که پس از سقوط داعش، بسیاری از زنان این گروه بازداشت و در اردوگاههایی در عراق و سوریه نگهداری میشدند. در اربیل هم شما با نهال که زن ایرانی داعشی بود، گفتوگو کردید. بیشتر در کدام شهرها توانستید با این زنان گفتوگو کنید؟
کتاب حاصل گفتوگوهای من با سیزده زن داعشی است. با برخی از آنها در لندن صحبت کردم. میدانید که برخی از آنها نتوانستند به مرزهای داعش بروند و در فرودگاه جلوی آنها را گرفتند. چهار دختر سوریهای اهل رقه را نیز در جنوب ترکیه و در شهر شانلی اورفا پیدا و با آنها گفتوگو کردم. با یک دختر آلمانی نیز که عضو داعش بود از طریق واتس آپ به مدت سه سال در تماس بودم و هیچگاه حضوری او را ندیدم.
در یک شهر کوچک در شمال سوریه هم بودم و با تعدادی از خانمها صحبت کردم. هم در کمپهای سوریه و هم در خود تونس با چند زن تونسی عضو داعش نیز صحبت کردم. اما در اربیل عراق خیلی کم مصاحبه کردم، چرا که زنهای داعش آنجا در شرایط زندانی بودند و دیدار با آنها بسیار سخت بود و مستلزم کسب مجوز از آمریکاییها و خود مسئولان کردستان عراق. در کمپهای سوریه مثل الهول، الرج و… حضور زیادی داشتم. داعش که از بین رفت عده زیادی به این کمپها رفتند اما بعدها برخی از کمپها به واسطه اشغال مناطق توسط ترکیه از بین برده شد.
*سفرهای شما کاری بود و از طرف رسانه مامور به گفتوگو با این خانمها میشدید یا اینکه علاقه شخصی به این گفتوگوها داشتید؟
برنامه و علاقه من از ابتدا این بود که گفتوگوها با این زنها و تحقیقات پیرامون آنها برای نوشتن کتاب باشد. با این ایده هم سفرها را آغاز کردم. اما در نخستین سفرم به ترکیه که منجر به گفتوگو به سه زن سوریهای شد، نیویورک تایمز حاصل این گفتوگوها را منتشر کرد.
*هزینههای این سفر هم از طرف نیویورک تایمز تامین شد؟
در سفر اولم که این زنها را پیدا کردم، خیر. هدف ابتدایی از سفر به جنوب ترکیه و دیدار با سه خانم سوریهای این بود که گمان داشتم آنها احتمالاً اطلاعاتی از دخترهایی که از لندن خود را به سوریه و داعش رسانده بودند، دارند. در مواجهه با آنها متوجه شدم که خودشان سوژههایی مهماند، چرا که تجربههای جالب و مهمی را از سر گذرانده بودند. بعد از این سفر بود که نیویورک تایمز تماس گرفت و گفت که ایده شما تاکنون کار نشده و از این منظر کسی به داعش نپرداخته است. بنابراین سفر دوم را برای نیویورک تایمز رفتم و مقالهای هم از این سفر در این نشریه منتشر کردم، اما همکاری ما در این زمینه به همان یک مقاله خلاصه شد. سفرهای دیگر را با هزینه شخصی برای تحقیقات رفتم. در برخی از مناطق نیز این شخصی بودن سفر کار را بسیار سخت میکرد. در سوریه همه انتظار داشتند که با خبرنگارها مواجه شوند و وقتی من میگفتم که نویسندهام و قرار است کتابی کار کنم، تعجب میکردند.
*وقتی ماموریتی از رسانه نداشته باشید یا اینکه از جایی سفارش نشده باشید قاعدتاً دیدار با زندانیها یا دیدار از کمپهای محل نگهداری داعشیها سخت میشود. چگونه توانستید با این خانمها دیدار کنید؟ بویژه در اربیل که خود شما هم در کتاب نوشتهاید که دیدار با زندانیان آنجا با مجوز آمریکاییها ممکن میشد.
سابقه خبرنگاری من بیش از ۲۰ سال است و این مدت را هم تماماً به عنوان خبرنگار و متخصص حوزه خاورمیانه برای برخی از رسانههای معتبر جهان کار کردهام. بنابراین مدام در منطقه حضور داشتهام و این مسئله باعث شد تا دوستان زیادی در این مناطق پیدا کنم. به عبارتی برای تحقیقات پیرامون این کتاب، هیچگاه نشد که برای بار اول به شهر یا منطقهای بروم. همه این شهرها را پیشتر رفته بودم. در کردستان عراق، در سوریه و… دوستان و آشنایان قدیمی بسیاری دارم و آنها هم برای این تحقیقات بسیار کمک حالم بودند.
*کتاب شما را میتوان در حوزه تاریخ شفاهی هم قلمداد کرد. در تاریخ شفاهی مسئله صحت سنجی اطلاعات و روایتهای راویان هم اهمیت دارد. شما به صحبتهای طرف گفتوگو کاملاً اطمینان کردید یا اینکه به صحت سنجی آنها پرداختید؟ اگر صحت سنجی کردید، این مرحله از کار شامل چه تحقیقاتی بود؟
سوال مهمی است. در گفتوگوها از اصول حرفهای خبرنگاری بهره بردم و تلاش کردم تا از سوالات متفاوتی به حقیقت درونی آنها دست پیدا کنم. به هر حال اکثر این زنها در موقعیتی که داشتند برایشان مهم بود که حقیقت و واقعیت را نگویند. بخش مهمی از کار من این بود که ابتدا دایرههایی کوچک و بعد دایرههایی وسیعتر دور این زنها ببندم و بعد ببینم که چه کسی را میتوانم پیدا کنم تا از آنها درباره روایتهایی که ضبط کردهام، بپرسم. به عنوان مثال اگر یکی از آن زنها به من گفت که در تابستان در یک روستایی در مطب یک دکتری جمع میشدیم، آیا آن پزشک وجود خارجی داشته یا خیر؟ از این تحقیقات محلی گرفته تا صحبت با دیپلماتها و مسئولان محلی را بسیار انجام دادم. یا برای صحت صحبتهای آن دختر آلمانی هم با مسئولان امنیتی صحبت کردم.
کارهای زیادی کردم تا ببینم که روایت این خانمها قابل اعتماد است یا خیر، حتی جزییات صحبتهای آنها را نیز با روایتهای دیگر و اسنادی که میتوانستم به آنها مراجعه کنم، مورد همسنجی قرار دادم. حتی برای اینکه متوجه شوم که ادعای نهال مبنی بر اینکه همسرش او را به مرزهای داعش کشانده، صحت دارد یا خیر، نیز دست به تحقیقات گسترده زدم. باید اشاره کردم که برای برخی از طرفهای گفتوگو هم چنین کاری سخت بود و به همین دلیل آنها را وارد کتاب نکردم و کتاب محدود به روایتهای ۱۳ زن شده است.
*همه زنان طرف گفتوگو اوراق هویتی داشتند؟
خیر. بسیاری از آنها نداشتند، چرا که پس از ورود به مرزهای داعش، اوراق خود را میسوزاندند. برخی در تلفنهایشان تصویری از اوراق هویتی خود داشتند و برخی دیگر هم کارت هویتی داعشی را داشتند. تعدادی از زنها هم اوراق هویتی خود را نگه داشته و از دست داعش فرار کرده و به کمپهای کردستان عراق رفته بودند. اوراق هویتی این تعداد نیز توسط نیروهای امنیتی کردستان عراق ضبط شده بود.
*توانستید اوراق هویتی همه آن زنان را ببینید؟
خیر. صرفاً برای برخی از آنها را دیدم.
*در برخی از کشورهای مخالف داعش اینگونه تبلیغ میشد که داعش نیرویی نیابتی است و برای پول و… میجنگد. در مقابل در برخی از تصاویر میدانهای نبرد شاهد بودیم که نیروهای داعش تا پای جان ایستادگی کرده و از میدان نبرد نمیگریختند. به عبارتی بر ایدئولوژی منحط خود پافشاری میکردند. شما در تحقیقات مفصلی که برای نوشتن این کتاب انجام دادید، زنهای داعشی را چگونه دیدید؟ آیا آنها هم مانند مردانشان به ایدئولوژی داعش پایبند بودند؟
خب من طیف وسیعی از زنها را دیدم. عدهای از آنها کماکان ایدئولوژیک بودند، اما پس از تجربهشان با داعش احساس کرده بودند که این گروه، حرکت اسلامی تندروی واقعی نیست و خارج از چهارچوب اسلام عمل میکند. این عده اگر آلترناتیو داشتند و یک گروه تندروی دیگری بوجود، آمادگی این را داشتند که به سمت آن کشیده شوند. برخی نیز هنوز داعشی بودند و فکر میکردند، برنامههایی که داعش پیاده کرده و رفتاری که با کردهای عراف، یزیدیها و… داشته درست بوده است. به نظرم آمد که این از زنان صرفاً برای آنکه تجربیات سیاسی خود را توجیه کنند، به این ساختار روحی رسیده بودند. برخی از این زنان نیز تروماهای نسلی تجربه کرده بودند. مثلاً آن دختر سوری که در انتهای کتاب معرفی میشود، تمام خانوادهاش را رژیم بعث کشته بود. آنها در منطقهای زندگی میکردند که دولت به اهالی آنجا هیچ نقشی را نمیداد و در هیچکدام از مسائل کشور نقش و اهمیت نداشتند. آنها قربانی رژیم بعث بودند و اگر این کار را نمیکردند، قربانی بعثیها میشدند. این طیف از زنان یک لایه ایدئولوژیک سلفی روی تجربیات تلخ سیاسی خود آورده بودند.
*یعنی پشیمان نبودند؟
برخی پشیمان بودند و برخی مانند همین دختر سوری که برای شما مثال زدم پشیمان نبودند. عدهای از زنها هم ایدئولوژیک نبودند و میخواستند به زندگی روزمره خود برگردند، اما پشیمان از گذشته داعشی خود نبودند. بحث آنها این بود که در این جنگ خونهای بسیاری بر زمینه ریخته شد و از همه کشورها از جمله، عربستان، قطر، آمریکا و… نیروهایی به میدان جنگ داخلی سوریه آمده بودند و ما به عنوان داعش از هیچکدام از این نیروهای بیگانه بدتر نبودیم، اما رسانهها فقط خیانتهای ما را دیدند و بزرگ کردند و خیانتهای نیروهای دیگر را ندیدند. دیگران هم به همان قدر در جنگ داخلی سوریه مقصر بودند که داعشیها.
*در زمان جنگ با داعش خبر صدور فتوای «جهاد نکاح» در برخی از رسانههای فارسی زبان منتشر شد که بعدها مشخص شد حقیقت ندارد. هرچند که داعش با جمودی که بر ظواهر داشتند برخی از قوانین منسوخ شده در زمینه جهاد و احکام مربوط به اسیر گرفتن در «صحاح سته» را دستاویز خود قرار داده و به خرید و فروش کنیز میپرداختند. فارغ از این مسائل شما زنهای داعش را چطور دیدید؟ آیا این حس را داشتند که به آنها تجاوز شده و صرفاً به عنوان ابژهای از جهاد نکاح در میدان حضور دارند؟
جهاد نکاح که حقیقت نداشت و در پروپاگاندای داعش چنین چیزی دیده نمیشد. حتی در تبلیغات دیگر کشورهای مخالف داعش نیز چنین مسئلهای مطرح نشده بود. تا جایی که من میدانم هیچکس با چنین تفکری یا به خاطر این مسائل به داعش نپیوست. البته تبلیغات داعش این بود که به همه سربازانی که قصد جذبشان را داشت، قول زن میداد. قاعدتاً به زنهای زیادی نیاز داشتند. به همین دلیل نیز به دنبال جذب دخترهای جوان بودند تا سربازانشان صاحب خانواده شوند و زن بگیرند، اما در پروپاگاندای داعش این مطرح نمیشد. زنها جذب بخشهای دیگر تبلیغات داعش میشدند. اما پس از گذشت زمان اندکی از مهاجرتشان به مرزهای داعش همسر اولشان کشته میشد و این مسئله بزرگی را برایشان درست میکرد. چرا که بر حسب قوانین داعش آنها باید به بیوهخانهها منتقل شده و منتظر میماندند تا دوباره همسری برایشان پیدا شود. فقط یکی دو بار شنیدم که زنی توانست مسئولان را متقاعد کند که دیگر شوهر نکند اما کماکان در مقر داعش بماند.
*ازدواج مجدد اختیاری بود یا اجباری؟
کاملاً اجباری بود. گاهی اوقات حتی زمان عده را که دستور شرعی اسلام است نیز رعایت نمیکردند و نمیگذاشتند که عده زن به سرآید و زن را مجبور میکردند که دوباره ازدواج کند.
*عمل ازدواج و شخص همسر جدید هر دو اجباری بود؟
تقریباً بله. به عنوان مثال به برخی از زنان میگفتند که این شخص دوست شوهر مرحومت است و باید با او ازدواج کنی. البته گاهی هم پیش میآمد که زنی بگوید که من این مرد را به عنوان همسر نمیپذیرم و منتظر میشوم تا مرد دیگری بیاید که مثلاً هموطن من باشد. زنان در این مرحله زمان محدودیی را قدرت مانور داشتند، اما به طور کل قوانین داعش به آنها اجازه تنها زندگی کردن را نمیداد و باید به بیوهخانهها برمیگشتند. ذکر این نکته هم ضروری است که اگر فکر میکردند مردی مناسب زنی است یا مردی اصرار میکرد که زن لازم دارد، به زنان بیوه فشار میآوردند.
*خبر دارید که سرنوشت نهال، یعنی همان تنها زن ایرانی عضو داعش چه شد؟
خیر اطلاعی ندارم که بر سر او چه آمد. هرچند بعد از سفری که با نهال دیدار کردم، برای کار دیگری دوباره به اربیل برگشتم، اما فرصت نشد که درباره نهال پرسوجو کنم. ولی نهال از خوششانسها بود. یعنی محل نگهداری او در اربیل وضعیت به مراتب بهتری از کمپهای سوریه داشت.
*ترجمه دیگری از کتاب شما هم منتشر شده است. آن ترجمه را دیدهاید؟
بله، ترجمهای بود که در قم منتشر شد. خیلی تعجب کردم، چرا که هیچ خبری از آن نداشتم و برای ترجمه هم اجازهای از من نگرفته بودند. کاملاً بیخبر بودم تا اینکه متن را دیدم. حذفیات زیادی داشت و تقریباً تمام تحلیلها را برداشته بودند و صرفاً بخشهای سرنوشت زنان را ترجمه کرده بودند. حواشی داستانها نبود.
من طیف وسیعی از زنها را دیدم. عدهای از آنها کماکان ایدئولوژیک بودند، اما پس از تجربهشان با داعش احساس کرده بودند که این گروه، حرکت اسلامی تندروی واقعی نیست و خارج از چهارچوب اسلام عمل میکند. این عده اگر آلترناتیو داشتند و یک گروه تندروی دیگری بوجود، آمادگی این را داشتند که به سمت آن کشیده شوند حتی در کتاب، سوریه هم وجود نداشت و صرفاً صحبت زنهای داعش بود و دخترهایی که به آنجا رفته بودند و کانتکسهای تاریخیاش حذف شده بود. یعنی نیمی از کتاب را ترجمه نکرده بودند. به همین دلیل دوست داشتم که دوباره و این بار توسط نشر تاریخ ایران منتشر شود. حیف بود که متن کامل کتاب در ایران منتشر نشود.
* «مهمانسرای بیوههای جوان» یک سند تاریخی است و نگاهی زنانه و از درون به جریان داعش دارد. مشابه چنین متنی تاکنون منتشر نشده است. کتاب نوری را به نادانستههای ما از داعش میرساند، هرچند که دانستههایمان نیز ممکن است چندان به حقیقت نزدیک نباشد. هیچ شد که در این روند با زنان گروهک احرارالشام هم گفتوگو کنید؟
سوژه من زنهای داعشی بود. روی سرنوشت زنهایی که اسیر یا برده داعش بودند کار زیادی انجام شده بود. گفتوگو کردن با این دست از زنهای اسیر و برده نیز بسیار سخت است، چرا که هر باری که قرار است سرگذشتشان را توضیح دهند، مثل ترومای جدیدی برایشان است. به نظرم به اندازه کافی درباره این زنها نوشته شده و من هم این تجربهها را خواندم تا بدانم که چه سوالاتی را از زنهای داعشی بپرسم تا به حقیقت نزدیک شوم. به همین دلیل سراغ این زنها یا زنهای گروههای دیگر نرفتم.
*زنهایی که با آنها گفتوگو کردید در جریان اعدامهای داعش حضور داشتند؟ تصویری از آن اعدامها داشتند یا خیر؟ روحیاتشان را چطور دیدید؟ آیا کماکان لطافت زنانهشان را داشتند؟
برای آنها خشونت عادی شده بود. به خصوص زنهایی که در رقه زندگی میکردند به دیدن جنازه یا سرهای بریده شده، عادت داشتند. یکی از آنها میگفت که در مراسم سربریدن یک اعدامی حضور داشته است. آنها هنگام صحبت از خشونت کلاً احساساتی نمیشدند و خیلی عادی درباره آن صحبت میکردند و خشونت برایشان بدل به امور مبتذل روزمره شده بود. به نظرم این حتی برای سربازانی که از جبههها برمیگردند و یا حتی نیروهای ضدداعش هم امری معمول باشد. اگر نتوانند روح و فکر خود را بر خشونت ببندند که نمیتوانند در راستای آرمانهای خود در میدان نبرد حضور داشته باشند.
یکی از دخترهای طرف گفتوگوی من، از اعضای پلیس داعش بود. روزی یکی از همسایههای او را همقطارانش در پلیس داعش بازداشت میکنند به جرم کوچکی مثلاً درست نبودن عبایش. او را برای شلاق زدن به پاسگاه میبرند. این مسئله برای آن دختر پلیس دردناک بود، چرا که برای من تعریف کرد که با آن زنی که محکوم به شلاق شده بود، از دوران کودکی دوست بوده و همدیگر را میدیدند و در شادی و غم شریک هم بودهاند و او التماس میکرد تا من کمکش کنم، اما هیچ کاری از دست من برنمیآمد. برای این دختر پلیس مواجههای عینی پیش آمد که دردناکی وضعیت را حس کرد، چرا که طرف مقابلش نه یک غریبه بود و نه صرفاً یک سر بریده.
*میدانیم که بسیاری از زنان داعشی اروپایی بودند. شما هم در غرب به دنیا آمده و در آنجا رشد کردید و شناخت کاملی از آن فضا دارید. به نظر شما چطور امکان دارد که دختری که در آن فضای کاملاً آزاد بزرگ شده به گروه بنیادگرایی مثل داعش بپیوندند که نگاهش به زنان با خشونت توام است؟ میدانیم که آنها جمود بر ظواهر قرآن و سنت دارند و نگاهشان به زن یک نگاهی از بالا به پایین است که فاصله دارد با تلقیها و خوانشهای دیگر از اسلام. آیا فقط تبلیغات داعش در این امر دخیل بوده یا مولفههای دیگری هم اثرگذار بودهاند؟
سوال مهمی است. قطعاً بخشی از آن به تبلیغات موفق گروههای سلفی در شهرهای اروپایی برمیگردد. ببینید حتی من هم به عنوان انسان لیبرالی که در اروپا زندگی میکند، نمیپذیرم که در فرانسه و اتریش حجاب را ممنوع کنند. این یک واقعیت است که در فضای آزاد کشورهای اروپایی، گروههای سلفی و وهابی خیلی توانستند نفوذ کنند. آن دختر آلمانی که من دربارهاش نوشتم دقیقاً در چنین محیطی جذب شد و او حتی توانست شوهرش را نیز به سوریه بکشاند.
تبلیغات داعش در قدم اول به کارهای خیر و دینداری در سرزمینی که همه هویتها در آن در فضایی برابر حضور دارند، میپرداخت. این تبلیغات با توجه به آنکه یک لایه سیاسی هم داشت، بسیار موفق بود. ببینید در مجموع شاید از بریتانیا ۳۰۰ یا ۴۰۰ نفر و از فرانسه کمی بیشتر از این تعداد به داعش پیوستند و این تعداد در مقابل کسانی که از کشورهای آسیای مرکزی و آفریقا به داعش پیوستند بسیار اندک است. با این اوصاف تبلیغات داعش در اروپا به نظر من موفق بود.
تبلیغاتی که بعضاً هیچ ارتباطی به پروژه داعش و جنگ سوریه نداشت. مثلاً محتوای تبلیغات به دگردیسیهای فکری فرزندان و نسلهای بعدی مسلمانان در اروپا ربط داشت و یا شکنجههای غربیها در زندان گوآنتانامو را مطرح میکرد. به عبارتی تبلیغات سیاسی بود، اما مربوط به فضایی که بچهها در آنجا بزرگ شده بودند. به هر حال بچههای مسلمانان در غرب با یک ایدئولوژی بزرگ میشوند و شاهد این هستند که غرب در مواردی سیاستش دوگانه است. به همین دلیل تبلیغات داعش برای این بچهها جذاب میشود و به آن میپیوندند.
تعداد دختران مسیحی پروتستان اروپایی که مسلمان شده و به داعش پیوستند بسیار اندک بود. این دخترها یا نیهیلیست بودند یا ماجراجو اعتماد کم به مطبوعات اروپایی را هم باید بر این دلایل علاوه کرد. آنها به این نتیجه رسیده بودند که مطالب و اخباری که فرانکفورتر آلمان یا گاردین انگلستان و… درباره داعش میگویند قطعاً اشتباه است، چرا که پیشتر در همان رسانهها درباره کشورهای مهد این مسلمانان مثلاً فلسطین دروغ میبافتند. آنها از طریق منابع دیگری به اخبار صحیح درباره وضعیت کشورهای خودشان دست پیدا میکنند، بنابراین وقتی میبینند که رسانههای غربی مثلاً درباره فلسطین حقیقت را نمیگویند به این نتیجه میرسند که اخبار منتشر شده درباره داعش نیز دروغ است.
*شاید این تاثیر تبلیغات داعش روی خانوادههای مسلمان ساکن اروپا باورپذیر باشد، اما دیگر درباره دخترهای مسیحی پروتستان – و نه حتی کاتولیک – که از اروپا جذب داعش شدند دیگر باورپذیر نیست.
مسئله خانوادهها اهمیت بسیاری داشت. ببینید بسیاری از دختران مسلمانی که به داعش پیوستند، پیشتر اقوامی از آنها به مرزهای داعش مهاجرت کرده بودند. مثلاً اگر پسری از یک خانواده مسلمان به داعش میپیوست بعدها ممکن بود خواهر و حتی دخترعموهایش نیز به داعش بپیوندند. این شبکههای خانوادگی در جذب افراد به داعش بسیار مهم بودند.
اما تعداد دختران مسیحی پروتستان اروپایی که مسلمان شده و به داعش پیوستند بسیار اندک بود. این دخترها یا نیهیلیست بودند یا ماجراجو. آنها در کشورهای خود هم زندگی اجتماعی متفاوتی داشتند. بیشتر آنها در دستهها و گروههای خلافکاری که کارشان موادمخدر و… بود، حضور داشتند. آنها به هر چیزی که ضد وضع موجود باشد جذب میشدند. دختر آلمانی که سرنوشت او در کتاب من روایت شده با یک رپر سیاهپوست آلمانی دوست بود که با او به سوریه رفت.
*پس این دخترها در کشورهای خود از جمله «دیگریها» حساب میشدند.
از جمله دگراندیشان کشورهای خود بودند که با نظم حاکم بر جامعهشان مشکل داشتند و علیه آن برخاسته بودند. انسانهای در حاشیه بودند. همین دختر آلمانی پدرش خانواده را ترک کرده بود. این دخترها حتی آنهایی که مسلمان بودند، معمولاً از خانوادههایی میآمدند که پدر ترکشان کرده بود یا اینکه در یتیمخانهها بزرگ شده بودند. از جمله فرودستان بودند. به همین خاطر میدیدند که اگر به داعش بپیوندند، چیزی از دست نخواهد داد. دنبال هویتی برای خود بودند و این هویت ارتباطی به اقتصاد نداشت. خشن بودن هویت جدید برایشان مهم بود. خشونتی در آنها علیه پدری که ترکشان کرده بود و همچنین جامعهای که آنها را قبول نداشت، نهادینه شده بود. برخی از آنها هم تنبل بودند و نمیخواستند کار کنند و نقشی برای خود قائل نبودند. میگفتند ما که در کشور خود هیچگاه زندگی نرمالی نخواهیم داشت، پس چه اشکالی دارد که به داعش بپیوندیم؟
این کتاب بهرحال برای جوامع غربی نوشته شده است که چرا دخترانشان با امکانات و اختیاراتی که در غرب داشتند به داعش پیوستند. این سوال برای آنها معنا دارد و ما هم میتوانیم از این طریق به تحلیل آنها بپردازیم.