به گزارش پایگاه خبری افشاگری، کتاب «دایکه کان ایستاده اند؛ تاریخ شفاهی مقاومت زنان، دفاع مقدس و پشتیبانی جبهه ها» نوشته زهره یزدان پناه قره تپه به تازگی توسط انتشارات راه یار منتشر و روانه بازار نشر شده است.
این کتاب حاصل ثبت ۵۳ خاطره از زنان غرب کشور است که نویسنده به آنها سفر کرده و پای صحبتهای زنان نشسته است؛ استانهایی مانند کرمانشاه، ایلام، کردستان و آذربایجان غربی در دوران دفاع مقدس و مقاومتها و فعالیتهای شأن در مراکز پشتیبانی جبهه و هنگام بمبارانهای شهری است.
پیش از این نیز کتاب «اینجا سوریه است» روایت صدای زنان از جنگ سوریه و فتنه شام است که توسط همین انتشارات به چاپ رسیده است و نویسنده برای نگارش آن چندین بار به استانهای محل روایت کتاب سفر داشته و پای صحبت زنان سوری نشسته است.
نویسنده در بخشی از مقدمه این کتاب میگوید:
«این کار، تلاشی است برای ثبت خاطرات زنان غیرتمند و عفیف غرب کشور در استانهای کرمانشاه، ایلام، کردستان و آذربایجان غربی در دوران دفاع مقدس، مقاومتها و فعالیتهای بیدریغشان در مراکز پشتیبانی جبهه و هنگام بمبارانهای شهری...
پای روایت زنانی نشستم که با ترسیم بخشی هرچند اندک از فضای زندگی توأم با صبر و ایستادگیشان در دوران دفاع مقدس و روزهای دفاع و مقاومت همسر، برادر و پسرانشان در جبهه، روزهای مقاومت و چگونگی فعالیتهای همراه با ایثارشان برای کمک به جبهه را هم ترسیم میکردند. زیر آتش بمبارانها، در دوران جنگزدگی و مهاجرت، زیر چادر با قناعت زندگی کردند و در لحظههای دیدن داغ عزیزان و همشهریها و هموطنانشان مقاوم بودند تا همچنان فعال، در سنگر پشتیبانیهای جبهه و جنگ، پابهرکابِ یاری انقلاب و نظام جمهوری اسلامی باشند که با خون هزاران شهید آبیاری میشد تا از نهالی تازه به درختی استوار تبدیل شود.»
این کتاب شامل ۸ خاطره از زنان ایلام، ۱۸ خاطره از زنان کرمانشاه، ۱۱ خاطره از زنان کردستان و ۱۶ خاطره از زنان آذربایجان غربی میشود.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«ما اهل کرمانشاهیم. فارسی صحبت میکنیم؛ کردی خیلی بلد نیستیم. مادرم و خانواده اش هم کرمانشاهی بودند؛ پدرم هم همین طور. ولی پدربزرگم اهل قزوین بود؛ پدر پدرم. بهش میگفتیم «حاجی بابا». سالها بود توی کرمانشاه زندگی میکرد. زن اولش مادربزرگ من بود. وقتی مادر بزرگم از دنیا میرود، حاجی بابا هم زن دوم میگیرد. تاجر پارچه بود. با زن دومش سه ماه کربلا بود، سه ماه سوریه، سه ماه مشهد و سه ماه هم کرمانشاه.
مرد مؤمنی بود. اذان گو بود. صبح و ظهر و مغرب میرفت پشت بام خانه و اذان میگفت. خانهای بزرگ توی چهار راه اجاق کرمانشاه داشت؛ کوچه دلال باشی، روبه روی مسجد حاج محمد تقی. تا مدتی قبل از پیروزی انقلاب، ما هم توی همان خانه زنگی میکردیم؛ از آن خانههای قدیمی که اندرونی و بیرونی داشت. حدود چهارصد متر بود. اول وارد حیاط بیرونی میشدیم. توی حیاط بیرون دوتا اتاق بود. طبقه بالای آن، خواهرم مهرانگیز که شوهر کرده بود زندگی میکرد. اتاق پایینی هم دست کارگری بود که کارهای خانه را انجام میداد. بعدش از توی یک دالان وارد حیاط اندرونی میشدیم. حیاط بزرگی که دور تا دورش اتاق بود و سه چهار تا زیرزمین که خیلی هم پله نداشتند؛ شش هفت تا اتاق دوازده متری و یک آشپزخانه.
طرف دیگر حیاط هم حوض خانهای بود هم سطح حیاط و طبقه بالایش اتاقی بزرگ که مهمان خانه بود. با چهار تا فرش دوازده متری فرش شده بود. حوض خانه هم حوضی داشت و فوره آب. چون هوای خنکی داشت، عصرهای تابستان میرفتیم آنجا مینشستیم یا استراحت میکردیم.»
این کتاب در ۳۳۷ صفحه به همراه آلبوم تصاویر، شمارگان هزار و ۲۰۰ نسخه و قیمت ۱۲۰ هزار تومان عرضه شده است.